Friday, July 13, 2007

دیگر تو شعر نیستی
روبرویت می نشینم
برق نگاههایت شبم را روز می کند
و سکوتی که بالا می بردم
تا ستاره های سو سو زن که
ماه را در میانه گرفته اند
بازهم خلسه ای که از تماشای تو دچار می شوم
میان رویاها تا چشمه های جوشان تنت
و زلالی که از آن زندگی می نوشم
اینست معنای زندگی
با تو بودن

1 comment:

Anonymous said...

سلام دوست خوبم...
واقعا به حسن سلیقت در وبلاگ نویسی و تنظیمات وبلاگت تبریک می گم... آرامش خاصی در وبلاگت جریان داره... با پستی جدید به روزم... خوشحالم می کنی حضور بارانی و زیبا داشته باشی

همیشه شاد همیشه بارانی...
در پناه حق