نمی دونم این علاقه چه جوری ایجاد شده ولی هر چی که هست حالت طبیعی نداره نمی دونم این بخاطر تو اه یا این یه معجزه است که اتفاق افتاده و منو تو این موقعیت قرارداده من اسمشو می گذارم" معجزه تو" که به هر شکل به تو ارتباط داره و معجزه هم هست . وقتی دستهای مهربونت رو تو دستهام می گیرم انگاری غم همه عالم که رو دوشم اه از پشتم برداشته می شه و من چه سبکبار با هات تا نهایت عشق پرواز می کنم و خودم رو خوشبخت ترین ادم روی دنیا تصور می کنم می رم تو اون هپروت خودم وتو قصر خودم و هیچ دغدغه ای ندارم . شاید این همون چیزی باشه که همیشه ادم بدنبال رسیدن بهش بوده و من اینو کنار تو دارم . تو بی نهایتی رو بهم میدی که توش زمان برام متوقف می شه و نوسان هاش، صدای تو اند که چه بی بدیل صدایم می کنی و نفسهام به شماره می افته و من از خودم می پرسم تو این بهشتی که برام ساختی تا کی مهمانت خواهم بود و ایمان دارم که این بهشت برایم ابدی اه و پایانی نداره . یعنی من واقعاً دارم به اون بهشت موعود می رسم ؟ یه جای کار می لنگه ؟ یعنی می شه اون هم روی زمین برام مصداق پیدا کنه؟ چرا که نه مگه این هم از همون بهشت و جهنم های روی زمین نیست . نکنه اونقدر این بهشت برات زیباست که نمی تونی تو پوست خودت بگنجی و باورش برات مثل یه خواب می مونه ؟ نه خواب نیستی ، بیداری و این رو به برکت اون نیرویی داری که بهش ایمان داری و می پرستی اش ، مگه غیر از این اه ؟حال اگه بهت می گفتن اگر ایمان بیاوری و عمل صالح انجام بدی بهشت در روی زمین در انتظار توست باورش سخت تر از این نبود که تصور کنی دنیایی که الان توش هستی همون اخرتی که منتظرش بودی . دستهام رو رو به اسمون بلند می کنم ، اونقدر تو دلم شادم که نمی تونم چه جوری باید شکر کنم .
Monday, September 11, 2006
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment