Monday, May 29, 2006

همه چی تموم شد
توی دفتر خونه که نشستم تمام دنیا دور سرم می چرخه ، خودم رو کنترل می کنم بغض گریه توی گلوم پایین میره ؛ کنار هم نشستن
آروم و بی صدا انگار دیروز بود که توی بازارچه برای اولین بار کنار هم نشسته بودن. مرد می پرسه چی کار کنم بنویسم؟ هر دو سر تکون میدن می پرسم ایا جای رجعت دارن با بی حوصله گی می گه خوب اره. شاید یه فرصت دیگه به همدیگه بدن اینو من ازشون می خوام سکوتی تو هوا موج می زنه چقدر لحظه جدا شدن سرد و بی روح چند قطره اشک و بعد تظاهر می کنن که زندگی بهتری درانتظار شونه ته دلم میلرزه چقدر حیف می شه. می رن یکی یکی امضا می کنن وبعد نوبت من می رسه باید جای شاهد رو امضا کنم حاج اقا زیر چشمی نگاهی می کنه و زیر لب غر می زنه که این همه ساعت معطلش کردیم نمی خواستیم بریم تو هر چی باهاشون صحبت کردم نشد نشد که این مرغ دلشون دوباره پر بگیره نشد که با هم رو راست باشن وتو چشمهای همدیگه نگاه کنن بهم بگن که هنوز هم رو دوست دارن اینو به جرات من تو چشمهاشون میخونم. اه که ادم ها چقدر مغروراند . دیگه چشمهامو می بندم سیل تازیانه و شتک که رد وبدل می شه وچقدر اسون همه چی تموم می شه از خودم می پرسم به زایش دیگر باره توفانها چند گاه باقیست؟ به خواب دیگر باره اقاقیاها چند بهار ماندست؟چقدر ویرانکردن اسون و چقدر ساختن مشکل حاج اقا به ترکی می پرسه شغلت چیه و من به ترکی بهش می گم مهندس معمار می پرسه یه 50 میلیون پول دارم که اوراق مشارکت خریدم اگه خونه بخرم بهتره؟ می گم اره بهتره، دفترچه سفید وبی رنگ طلاق نامه رو دیگه پر کرده می گه فردا بیایید بگیریدش. بعد برید ثبت احوال شناسنامه هاتون رو عوض کنید

No comments: