هستی ات میان تردید هاست
نبودنت به زبودن
خاصه
در این بهار
تردیدی مثل همه
مثل ابر
نبودنت به زبودن
خاصه
در این بهار
تردیدی مثل همه
مثل ابر
مثل رفتن
مثل بودن
مثل بودن
در سرزمینهای غربت هنوز
این باد نااهلی ناارام
بر چلچله های به بیضه نشسته
می تازد
در سرزمینهای غربت هنوز
این باد بی وقفه
این هوهوی وحشی ناارام
می شکند شاخه ی ترد گیاه
تازه رسته از خاک را
کاش
این باد نااهلی ناارام
بر چلچله های به بیضه نشسته
می تازد
در سرزمینهای غربت هنوز
این باد بی وقفه
این هوهوی وحشی ناارام
می شکند شاخه ی ترد گیاه
تازه رسته از خاک را
کاش
دست نوازش گرم افتابی بود
میان این خزان
تا شکفتن های پی درپی
میان این خزان
تا شکفتن های پی درپی
No comments:
Post a Comment